????بر بلندای کوهی لانه عقابی با چهار تخم قرار داشت. روزی یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین افتاد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای پر از مرغ و خروس رسید. مرغ ‌ها به نوبت از تخم مراقبت می‌کردند.

????یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.

????روزی متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.

????عقاب همچنان در آرزوی پرواز بود. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد.

????بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

 ✅یادت باشد تو همانی که می اندیشی! هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی. پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن

@yekghadmtaejabat
@Manokhoda5    ????
 @goshayysh   ????????

عقاب ,جوجه ,خروس ,جوجه عقاب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه تخصصي ورزشي اكشن شاپ Sertraline پیشه بررسی محصولات تولید محصولات پرک و گرانول بازیافتی دونه دونه دنیایی از کباب ها فروشگاه اینترنتی فورت شاپ سایت تفریحی | جوک جدید | سایت سرگرمی | اس ام اس